دوشنبه ۹ تیر ۱۴۰۴ - ۰۰:۵۶
نظرات: ۶
۰
-
چرا این نسل میهن‌دوست بار نیامد؟

چرا کسی که نسل اندر نسل در این سرزمین زیسته و بالیده و از امکانات این کشور استفاده کرده، به قول یکی از همان‌ها، حاضر می‌شود «مجانی و بدون دریافت مزد، برایشان بجنگد»؟ گیرم با حکومت مشکل داشت، رمیدگی از حکومت، چرا او را به دشمنی به هموطنان و کشورش برانگیخت؟ 

حمید یزدان‌پرست - روزنامه اطلاعات: این روزها هر ایرانی دلسوزی به سبب تجاوز اسرائیل و آمریکا به کشور عزیزمان خشمگین است. شهادت مردم بی‌گناه و به‌ویژه کودکان و پیران آرمیده در خانه یا بیمارستان، همه را ناراحت کرده است. به خاطر فقدان رعایت احتیاط‌های لازم، به‌راحتی دانشمندان و سرداران سرفرازمان به شهادت رسیده‌اند و پیداست که چقدر افسرده‌ایم.

سازمان و نهادهای جهانی (از سازمان ملل بگیر تا هر جای دیگر) گویی سنگواره‌اند و بی‌هیچ آزرمی مهر سکوت بر لب می‌زنند و اگر هم دهان بگشایند، یا از متجاوز دفاع می‌کنند یا دعوت به خویشتنداری می‌کنند و این، مظلومان را می‌رنجاند. از همه اینها آزرده‌ایم و حق داریم؛ اما در این میان چیزی که باعث اندوه بیشتر است، این است که جمعی از فرزندان این آب و خاک در ویران‌کردن خانه، به دشمنان پیوسته‌اند. چرا؟

چرا کسی که نسل اندر نسل در این سرزمین زیسته و بالیده و از امکانات این کشور استفاده کرده، به قول یکی از همان‌ها، حاضر می‌شود «مجانی و بدون دریافت مزد، برایشان بجنگد»؟ گیرم با حکومت مشکل داشت، رمیدگی از حکومت، چرا او را به دشمنی به هموطنان و کشورش برانگیخت؟ 

دلایل سیاسی، اجتماعی (تبعیض‌ها و اختلافات طبقاتی)، اقتصادی (مثلاً بیکاری و وسوسه‌های مالی دشمن) و حتی هیجان جوانی (از مخفی‌کاری تا گریز و ستیزهای جاسوسی)، تنها بخشی از دلایل این خطای نابخشودنی است و چه بسا در هر جای دیگر دنیا هم دیده شود.

فلسطینی‌ها قسمت مهمی از تسلیحات خود را از نظامیان اسرائیلی می‌خرند، چون آنها مهاجرند و تعلق میهنی به سرزمین‌های اشغالی ندارند و دلشان به زادگاه و میهن اصلی است که در مواقع خطر نیز زود به آنجاها برمی‌گردند؛ ولی این موضوع درباره جاسوسان ایرانی صدق نمی‌کند.

همان‌طور که در خبرها آمده، برخی از جاسوس‌ها بهایی هستند، یعنی مشکل اعتقادی دارند. این موضوع در زمان‌های دیگر نیز برای کشور مشکل‌آفرین بوده است؛ از همان وقتی که برخی ایرانیان در شرق کشور بودایی شدند و در غرب کشور مانوی و مسیحی، زمینه‌های انشقاق ملی فراهم آمد و این مسأله آنگاه خود را نشان داد که مسلمانان به ایران تاختند و به قول ملک‌الشعرای بهار:

لاجرم این نفاق دیرینه/ شد درختی و بار آن، کینه
خلق ایران شدند سه فریق/ شَمن‌ و زردُهشتی و زندیق
شد نفاق جماعت زندیق‌/ کارپرداز رهزنان فریق
خصم را ره به خانمان دادند/ ره و چَه را بدو نشان دادند
بود در نهب تخت و تاج کیان/ یَزک تازیان ز مانویان
سرخ‌پوشان مزدکی‌آیین‌/ شده یار عرب به جستن کین

اما این خودشیرینی‌ها به کارشان نیامد و «همه در کارزار کشته شدند!» دلایل دیگری نیز وجود دارد که آن را باید در میان خود بجوییم. ما به ایران و تاریخ و تمدن و پیشینه و فرهنگش می‌بالیم که راستی جای بالیدن و نازیدن هم دارد؛ اما عموم ما مردم از ایران چه می‌دانیم؟ از تاریخش، فرهنگش، بزرگانش؟ از آنچه ایران به جهان داد و جهانیان پیوسته وامدارش هستند، چه می‌دانیم؟

چند نفر از تمام فارغ‌التحصیلان ایرانی (سوای آنها که علوم انسانی خوانده‌اند)، ترتیب سلسله‌های ایرانی از عیلامیان و ماد و هخامنشی تا ساسانی و زمان معاصر را می‌دانند؟ اگر همین‌ها بخواهند گذرنامه کانادایی بگیرند که این‌همه برخی برایش دست‌وپا می‌زنند، باید یک دوره فشرده تاریخ انگلستان را بخوانند و بدانند (چون کانادا هنوز مستعمره انگلیس است) و کلیاتی از جغرافیای کانادا را؛ در استرالیا و حتماً جاهای دیگر نیز چنین است.

چند درصد که نه، چند هزارم یا ده‌هزارم از این فارغ‌التحصیلان یک داستان شاهنامه را تمام و کمال خوانده‌اند؟ یک صفحه از بوستان و گلستان را چه؟ اگر فال حافظ نبود و اقبال جهانی به مثنوی و ادعای ترکیه بر تملک مولانا، چه بسا همان چند بیتی را هم که از آن متون خوانده‌اند یا حفظ کرده‌اند، نمی‌دانستند. با این حساب پیداست که نباید انتظاری داشت که چه‌ اندازه از ما چند صفحه از تاریخ بیهقی یا سیاست‌نامه خواجه نظام‌الملک یا قابوسنامه را خوانده باشند تا چه رسد به اوستا که قدیمی‌ترین مکتوب ماست و از کهن‌ترین سرودهای جهان و هنوز آموزنده و مهم و قابل استفاده معنوی و تاریخی.

کسی که اینها را نخوانده و تاریخ کشورش را نمی‌داند، با جغرافیای میهنش آشنا نیست، از کجا بداند آن‌همه پولی که برای دیدن «تمدن ماکتی» خرج می‌کند و به کشورهای اطراف می‌رود و چشمانش گرد می‌شود، اصلش در همین جاست!

کسی که دانشمندان بزرگ کشورش را نمی‌شناسد و داستانی شنیدنی و خواندنی از آنها را به صورت فیلم و سریال نمی‌بیند، معلوم است که فریب فیلم‌های دروغ کره‌ای را می‌خورد که هر شب رسانه ملی پخش می‌کند و کانالی را به آنها اختصاص داده است. هر شب می‌بیند که آنها چه جانفشانی برای کشورشان و شخص فرمانروا می‌کنند، همو که عاشق مردم است و خود را فدای آنها می‌کند! در عوض اگر ما بخواهیم سریالی درباره بخشی از تاریخ ایران بسازیم، مثلاً ملاصدرا، حتماً باید کسی همچون شاه‌عباس را لجن‌مال کنیم، کسی که آن‌همه برای استقلال ایران و تقویت دین کوشید و رونق اقتصادی به ارمغان آورد. داریوش و کوروش و خشایارشا در فیلم‌ها نام بزهکاران است!

اکنون به پسران جوانی که خود را همچون کره‌ای‌ها کرده‌اند، بنگرید و داستان آن ساده‌لوحی را به یاد آورید که خواست نامش را به جومونگ تغییر دهد و چون پدرش دختری از همان فیلم را برایش خواستگاری نکرد، اقدام به خودکشی کرد!

این طنز تلخ و کمدی گریه‌آور را به کجا ببریم؟ آیا کودکی که تا چشم باز کرده، این چیزها را دیده، تاریخ کشورش را به‌درستی درک خواهد کرد، دوستش خواهد داشت و به نقش چشمگیر هموطنانش در ساختن تمدن جهانی پی خواهد برد؟

آیا تا به حال به او گفته‌ایم ما تنها در یک عصر و به صورت همزمان در چند موضوع، بزرگترین دانشوران جهان را داشته‌ایم؟ زمانی که ابن‌سینا بزرگترین فیلسوف همه جهان بود (البته به قول جرج سارتن در کتاب تاریخ علم، او یکی از معروف‌ترین‌ها در همهٔ زمان‌ها و مکان‌ها و نژادهاست)، معاصرش ابوریحان بیرونی بزرگترین دانشمند چندوجهی همه جهان بود، و زکریای رازی بزرگترین پزشک و شیمیدان همه جهان بود، و ابوالقاسم فردوسی بزرگترین شاعر حکیم همه جهان بود، و شیخ ابوسعید ابوالخیر بزرگترین عارف همه جهان بود و... 

ما کی و چگونه کودکان و نوجوانان خود را میهن‌شناس بار آورده‌ایم تا در جوانی و بزرگسالی میهن‌دوست شوند و در خدمتش قرار بگیرند؟ در خانه، بزرگترها تا جنس ایرانی ببینند، آن را به عنوان کالایی نامعتبر معرفی می‌کنند که: «به درد نمی‌خورد، ایرانی است» و خانه‌ها پر شد از اجناس خارجی! تا با مشکلی مواجه شدند، تعبیرشان از ایران عزیز شد: «این خراب‌شده» و فرزندشان را از همان اوان آماده رفتن به جاهایی کردند که به نظرشان «آبادشده» می‌آمد و نگفتند خودشان چگونه در آبادی آنجا کوشیده‌اند و اوضاع آنجا، چه کانادایش باشد و چه آلمانش، دست‌کم در پزشکی قابل مقایسه با ایران نیست، تازه با آن مخارج سنگین (این را از سر تحقیق می‌نویسم).

همان کودکی که هر شب دروغهای کره‌ای را به خوردش می‌دهیم که جز قدرت‌طلبی، دسیسه‌بازی و ترویج خشونت اثری ندارد، وقتی ناخودآگاهش بخواهد برآیندی از «ایرانی» ترسیم کند، آن‌هم مبتنی بر فیلم‌های خودمان و حرفهای معمول‌مان، چه می‌یابد: مشتی دروغگو، مستبد، ریاکار، لوده و کمی هم اهل شعر. چند سال پیش به یکی از مجریان تلویزیون پیشنهاد کردم «سیمای ایرانی به روایت صداوسیمای ایران» را استخراج کند و آنگاه آن را بسنجیم با «قصه‌های جزیره»، «آن شرلی» و «امیلی در نیومون» که چه تصویر بهشت‌آسایی از کانادا و مردمش ترسیم می‌کند، در حالی که همین‌ها آخرین جنایت کشف‌شده‌شان درباره کودکان بومی سرخپوست، به سال ۱۳۷۷ شمسی برمی‌گردد، زمان ریاست‌جمهوری آقای خاتمی! یعنی خیلی هم دور نیست؛ اما خود را چگونه بر جهانیان عرضه می‌کنند؟ آن را مقایسه کنیم با فیلم‌های نام‌آور و جایزه‌بگیر خودمان در جشنواره‌ها که هر چه بدبختی و سیاهی و تباهی است، به کشور نسبت می‌دهیم.

همان‌جور که مطابق با برنامه‌های کشف استعداد آنها، هر چه نخبه را از کودکی به آنها می‌شناسانیم (مثلاً با شرکت در المپیادهای علمی) و در جوانی آنها را به مهاجرت تشویق می‌کنیم، هر چه پلشتی نیز هست، به زبان قصه و عکس، برای خودمان تثبیت می‌کنیم و متوجه نمی‌شویم چرا اینقدر با استقبال غربی‌ها مواجه می‌شوند؟

ملت به نام نیست، حتی به صرف جغرافیا نیست، افزون بر اینها و تاریخ مشترک، به خاطرات تلخ و شیرین مشترک است، از چهارشنبه‌سوری و نوروز تا عاشورا و اربعین، از آزادی خرمشهر تا آمدن آزادگان، از مویه بر شهیدان غواص تا تشییع سردار سلیمانی، از جشنهای سده و مهرگان تا جشنهای رجب و شعبان، از شبهای قدر تا نماز عید فطر، از راهپیمایی ۲۲ بهمن تا پیاده‌روی اربعین و... سالها با برخی از اینها درافتادیم، در حالی که دیگران دارند برای خود جشن و مراسم جمعی ابداع می‌کنند!

افسوس که «مردِ میراثی چه داند قدر مال؟» آموزش و پرورش، وزارت فرهنگ، صداوسیما می‌بایست به صورت اصولی مبانی میهن‌دوستی را رواج دهند. لازمه ایران‌دوستی، ایران‌شناسی است. برای این موضوع آگاهانه کار باید کرد.

متاسفانه در حوادث تلخ اخیر، گروهی از هموطنان سابق‌مان نیز دخیل بوده‌اند، همان‌ها که طی پنج دهه اخیر با همه مشکلاتی که خود داشتیم، پذیرفتیم‌شان و در خوراک و آموزش و درمان شریکشان کردیم و حتی گاه خانه‌یکی شدیم. بسیاری از آنها مردم شریفی هستند و برخی نیز به دشمن مشترک پیوستند. چرا؟ باز به قول بهار:

لیک افغان چراست تلخ و ترُش؟/ کی برادر شود برادرکش‌؟‌!
قوم افغان یهودخو نبوَد/ این خطا قابل عفو نبود

این چه بود که برخی کردند؟! ریشه هایش را باید جست و به درستی تحلیل کرد. 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 3
  • نظرات غیرقابل انتشار: 1
  • 2538961114 IR ۰۱:۱۱ - ۱۴۰۴/۰۴/۰۹
    ایران قلب ماست. ایران شرافت ماست. ایران میراث ماست با همه خوب و بدش. پاینده ایران.
  • ایران دوست IR ۰۱:۲۲ - ۱۴۰۴/۰۴/۰۹
    به نظر خودتان کوتاهی از سیستم آموزشی و رسانه ای کشور نیست

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی

OSZAR »